آهنگ گریز محمد نوری

گریز

محمد نوری

دَر من غَم بیهودگی هــــا؛ می زند مـــوج
در تو غُروری، از توان من فُزون تَر
در من نیازی میکشد؛ پیوسته فَریـــاد
در تو گُریزی میگشاید، هر زمـان پَر

اِی کاش!! در خاطر گُل مِهرت نمیرَست
اِی کاش… در مَن آرزویَت جان نمی یــــافت
اِی کاش!! دست روز و شب با تار و پودَش

از هر فریبی، رشته عُمرم نمی بافت
اینک دریغـــا، آرزوی نقش بر آب
اینک نهالِ آرزو، بی بَرگ و بی بَر
دَر من غَم بیهودگی هــــا؛ می زند مـــوج

در تو غُروری، از توان من فُزون تَر
اندیشه روز و شبم، پیوستــه این است
من بر تو بَستــم دل دَریغ
دریغ ازدِل که بَستم

افســـــوس بر مَن!!! گــــوهر خود را فِشاندم
در پای بُت هــایی که باید میشکستم
اِی خاطرات، روزهای گرم و شیرین

دیگر مرا؛ با خویشتن تنهــــا گذارید
در این غُروب سردِ درد انگیز پاییز
با مُحبتِ گُنگ و غَریبم واگُذارید
دَر من غم بیهودگی هــــا؛ می زند مـــوج
کلمات کلیدی :
--:--
--:--