خسرو و شیرین
پالت
آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان میسپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم
کی نهی بر سرم پای ای پری، از وفاداری؟
اشک من شد تمام بس در غمت، کردهام زاری...
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم معبود من اندازه دارد
عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان میسپارم
بیش از این من طاقت هجران ندارم
کی نهی بر سرم پای ای پری، از وفاداری؟
اشک من شد تمام بس در غمت، کردهام زاری...
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم معبود من اندازه دارد
کلمات کلیدی :