اندکی صبر
میلاد درخشانی
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خندهای کو که به دل انگیزم
قطرهای کو که به دریا ریزم
صخرهای کو که بدان آویزم
که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
غمی غمناک است
غمی غمناک است
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایهای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خندهای کو که به دل انگیزم
قطرهای کو که به دریا ریزم
صخرهای کو که بدان آویزم
که بدان آویزم
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
غمی غمناک است
غمی غمناک است
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هردم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
کلمات کلیدی :