پدر
مجید اخشابی
صدام نکن ، صدام نکن ، خوابشو داشتم می دیدم
کاشکی دوباره پلکامو رو هم می ذاشتم می دیدم
نه ارغوان ، نه اطلسی ، سفید مه گرفته بود
به رنگ ماه آسمون ، می زد به نقره و کبود
یه سرپناه آشنا ، یه سایبون مهربون
یه جاده رو به افق ، زیر درختای جوون
صدام نکن که آدما تو خوابا مهربون ترن
فقط تو قاب عکساشون قشنگترن جوونترن
صدام نکن که خواب من حتی کبود اگر باشه
می خوام بمونه برا من می خوام برام پدر باشه
صدام نکن ، صدام نکن ، خوابشو داشتم می دیدم
کاشکی دوباره پلکامو رو هم می ذاشتم می دیدم
کلمات کلیدی :