آهنگ مهر و ماه محمد اصفهانی

مهر و ماه

محمد اصفهانی


یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز حجرش به فغانم به فغانم

ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم

من غرق گناهم، تو عذر گناهی
روزو شبم را، تو چو مهری تو چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی

چون باده به جوشم، در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
روزو شبم را، تو چو مهری تو چو ماهی

یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز حجرش به فغانم به فغانم

ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم

همه شب بر ماه و پروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم، چه بگویم، به که بگویم این راز
غمم این بس، که مرا کس، نبود دمساز

یک نفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم

ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
--:--
--:--