حرفی بزن
چارتار
حرفی بزن تو ای درد آشنا
می شکنی چرا قلبِ مرا
منی که عمری پا به پای تو دویده ام وای
منی که جز عشقت ، گلی دگر نچیده ام وای
ندارم بُغضی از تقدیر
از این دورانِ دور و دیر
خدا می داند
سپردم هرچه هست هستی
به دستت ای میِ مستی
خدا می داند
کلمات کلیدی :