آهنگ ‎صدایم بزن چارتار

‎صدایم بزن

چارتار


هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم
‎من گام و گذر را به رسیدن نفروشم
‎من صورت ماتی که به آیینه نیاید
‎شعری که نه دیوانه نه فرزانه درآید
‎صدایم بزن که شاید زمستان من سرآید
‎مرا زنده کن به تابیدنی که تنها ز رویت برآید
‎صدایم بزن که بی تو فروخفته در سکوتم
‎به بال و پری نجاتم بده که من روبرو با سقوطم
‎سرتاسر این بحر پراکنده سراب است
‎حال قمر و شمس و زمین بی تو خراب است
‎حتی اگر اندوه تو در سینه بریزم
‎رسوا تر از آنم که به آیینه گریزم
--:--
--:--