از کفم رها
مهدیه محمدخانی
از کفم رها
شد قرار دل
نيست دست من
اختيار دل
دل به هر کجا
رفت و بر نگشت
ديده شد سفيد
ز انتظار دل
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
عارف اينقدر
لاف تا به کي؟
شير عاجز است
از شکار دل
خون دل بريخت
از دوچشم من
کشته ام از اين
انتهار دل
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
اي که مي روي
از کنار من
غافلي تو از حال زار من
مي بري ز دل
يادگار من
تا سيه کني
روزگار من
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
شد قرار دل
نيست دست من
اختيار دل
دل به هر کجا
رفت و بر نگشت
ديده شد سفيد
ز انتظار دل
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
عارف اينقدر
لاف تا به کي؟
شير عاجز است
از شکار دل
خون دل بريخت
از دوچشم من
کشته ام از اين
انتهار دل
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
اي که مي روي
از کنار من
غافلي تو از حال زار من
مي بري ز دل
يادگار من
تا سيه کني
روزگار من
من پريشم
بلاي جان خويشم
بود عشق تو کيشم
به جانبازي چو از پروانه پيش ام
بده درد و بلا ز اندازه بيش ام
گلعذارم
که رفتي از کنارم
تويي باغ و بهارم
به گلزار محبت گرچه خوارم
بهاري جانفزا در سينه دارم
کلمات کلیدی :