نوجوونی
علیرضا عصار
چیزی که ازت توی خاطرمه
چشمای خیلی قشنگه مگه نه
واسه اون نگاهه پشت پنجره
دل من دوباره تنگه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
موهای مشکیو صافه مگه نه
یکی دوست داشت که یه شب تاخود صبح
اونارو به هم ببافه مگه نه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
از روزای نوجوونی میومد
اگه اشکی رو گونه تو بود
بارونم با نگرونی میومد
چیزی که ازتتویخاطرمه
یه لباس رنگ روزای خوشی
یه جوری بغل میکردی منو که
انگاری داری یکیو میکشی
چیزی که ازتوی خاطرمه
اینه که یه روز تو یک عکس بودیم
یه غمی چشمامونو گرفته بود
شاید اون روزهر دو بد عکس بودیم
تو بگو ازم چی تو خاطرته
درد دل خیلی زیاده مگه نه
چادر روسریت به جای دست من
حالا تو دستای باده مگه نه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
از روزای نوجوونی میومد
اگه اشکی رو گونه تو بود
بارونم با نگرونی میومد
چیزی که ازت توی خاطرمه
یه لباس رنگ روزای خوشی
یه جوری بغل میکردی منو که
انگاری داری یکیو میکشی
چشمای خیلی قشنگه مگه نه
واسه اون نگاهه پشت پنجره
دل من دوباره تنگه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
موهای مشکیو صافه مگه نه
یکی دوست داشت که یه شب تاخود صبح
اونارو به هم ببافه مگه نه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
از روزای نوجوونی میومد
اگه اشکی رو گونه تو بود
بارونم با نگرونی میومد
چیزی که ازتتویخاطرمه
یه لباس رنگ روزای خوشی
یه جوری بغل میکردی منو که
انگاری داری یکیو میکشی
چیزی که ازتوی خاطرمه
اینه که یه روز تو یک عکس بودیم
یه غمی چشمامونو گرفته بود
شاید اون روزهر دو بد عکس بودیم
تو بگو ازم چی تو خاطرته
درد دل خیلی زیاده مگه نه
چادر روسریت به جای دست من
حالا تو دستای باده مگه نه مگه نه
چیزی که ازت توی خاطرمه
از روزای نوجوونی میومد
اگه اشکی رو گونه تو بود
بارونم با نگرونی میومد
چیزی که ازت توی خاطرمه
یه لباس رنگ روزای خوشی
یه جوری بغل میکردی منو که
انگاری داری یکیو میکشی
کلمات کلیدی :