آهنگ برگ خزان پالت

برگ خزان

پالت

به رهی دیدم برگ خزان
افسرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود

چو ز گلشن رو کرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود

ای برگ ستم دیده ی پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی

روزی تو در آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی

ای عاشق شیدا
دل داده ی رسوا
گویمت چرا فسرده ام

در گل نه صفایی
باشد نه وفایی
جز ستم ز می نبرده ام

تیر غمش در دل بنشاندم
در غم او من جان بفشاندم

تا شد نو گل گلشن و زی به چمن

رفت آن گل من از دست
با خار و خسی پیوست

من مانده ام و صد بار گران
وین پیکر بی جان

ای تازه گل گلشن
پژمرده شوی چون من

هر برگ تو افتد به رهی
افسرده و بی جان

رفت آن گل من از دست
با خار و خسی پیوست

من مانده ام و صد بار گران
وین پیکر بی جان

ای تازه گل گلشن
پژمرده شوی چون من

هر برگ تو افتد به رهی
افسرده و بی جان
کلمات کلیدی :
--:--
--:--