نفس بریده
محسن چاوشی
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز میمیرم از پا میوفتم
به تو گفتم خودم و میکشم و پر میزنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز میمیرم از پا میوفتم
به تو گفتم خودم و میکشم و پر میزنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
به تو گفتم خودم و میکشم و پر میزنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز میمیرم از پا میوفتم
به تو گفتم خودم و میکشم و پر میزنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده عطر تو مث نفس بود واسه این نفس بریده
کلمات کلیدی :