چرا نگرید چشم
میلاد درخشانی
دلم از اندوه بیحد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
زین پس ایچ غمی پیش چشم نگراید
دو چشم من رخ من زرد دید نتوانست
ز آن به خون دل آن را همی بیالاید
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
فغان کنم هر دم
که من در این دردم
زمانه بربود از من هر آنچه بود مرا
چو زاد سرو مرا راست دید در همه کار
چو زاد سروم از آن هر زمان بپیراید
تنم ز باد بلا زان همیشه ترسان است
که گاه گاهی چو عندلیب بسراید
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
فغان کنم هر دم
که من در این دردم
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
زین پس ایچ غمی پیش چشم نگراید
دو چشم من رخ من زرد دید نتوانست
ز آن به خون دل آن را همی بیالاید
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
فغان کنم هر دم
که من در این دردم
زمانه بربود از من هر آنچه بود مرا
چو زاد سرو مرا راست دید در همه کار
چو زاد سروم از آن هر زمان بپیراید
تنم ز باد بلا زان همیشه ترسان است
که گاه گاهی چو عندلیب بسراید
چرا نگرید چشم
چرا ننالد تن
فغان کنم هر دم
که من در این دردم
کلمات کلیدی :