مهتاب
همایون شجریان
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به نورماه.ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به نورماه.ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
کلمات کلیدی :