غلط
رستاک
یه خونه که با شهر کاری نداشت
یه کوچه که آروم و بن بست بود
یه گلدون سفالی پر از عطر یاس
هوایی که از بوی گل مست بود
تو رد می شدی خونه گر می گرفت
صدای قدمهات رو تا می شنید
دل پنجره باز می شد تو باد
غم از پشت شیشه سرک می کشید
غلط کردی عاشق شدی لعنتی
غلط کردی پرده رو پس زدی
یه رویا ازت تو سرم داشتم
غلط کردی به رویاهام دست زدی
من و پنجره حالمون خوب نیست
چه آرامشی پشت این پرده بود
بگو خاطراتت از اینجا برن
ببینم ، کسی دعوتت کرده بود؟
خودت اومدی رفتن هم حقته
با اصرار و خواهش نمی خوام تو رو
همون حال خوبم گرفتی ازم
چه تصمیم خوبی گرفتی برو
غلط کردی عاشق شدی لعنتی
غلط کردی پرده رو پس زدی
یه رویا ازت تو سرم داشتم
غلط کردی به رویاهام دست زدی
کلمات کلیدی :