شاپرک
فرزاد فرخ
تا تورا دیدم و آنی دلم را به دلت باختم
چه رویاهایی که با نگاهت در سرم ساختم
من کویری خشک و سوزان تو باران شدی در قلبم و جان دادی
خوشحالم ای پری رو مرا در خانه ی قلبت جا دادی
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
آره این بود ماجرا دل بردی بی چونو چرا
به لکنت افتادم من تا دیدم تورا
زل زدی در چشم من
عشق رسید از تو به من
پیله کردی دور قلبم مجنون کردی مرا
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
چه رویاهایی که با نگاهت در سرم ساختم
من کویری خشک و سوزان تو باران شدی در قلبم و جان دادی
خوشحالم ای پری رو مرا در خانه ی قلبت جا دادی
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
آره این بود ماجرا دل بردی بی چونو چرا
به لکنت افتادم من تا دیدم تورا
زل زدی در چشم من
عشق رسید از تو به من
پیله کردی دور قلبم مجنون کردی مرا
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
شاپرک جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان
مرا به صرف عشق کردی تو مهمان
بیا که رنگ چَشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان
کلمات کلیدی :