بزم تو
همایون شجریان
بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در اینه ات دید و ندانست کجایی
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
من عودم و از سوختنم نیست رهایی
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در اینه ات دید و ندانست کجایی
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
کلمات کلیدی :