آینه
فریدون آسرایی
اون که تو آیینه ی منه شکل منه من اما نیست
یکی به شکل خود من انگاری دیگه اینجا نیست
اونکه تو آیینه ی منه روزی هزار بار میشکنه
یه زندگی یه خاطره تو آیینه ی دل منه
اون روزا که خودم بودم کوچه پر از ترانه بود
چشام به برق دیگه داشت درختا پر جوانه بود
من بودم و بنفشه ها یه پشت بوم یه خاطره
دل جوونم میتپید پشت حصار پنجره
کلمات کلیدی :