قصه
میلاد درخشانی
شب که میرسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
شب که میرسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
قصه ی مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاوری دست چاره ها
دار بسته را فصل خسته را
دوره می کنم با دوباره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاوری دست چاره ها
دار بسته را فصل خسته را
دوره می کنم با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
قصه مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
قصه مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
گریه می کنم با ستاره ها
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
شب که میرسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها
قصه ی مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاوری دست چاره ها
دار بسته را فصل خسته را
دوره می کنم با دوباره ها
وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاوری دست چاره ها
دار بسته را فصل خسته را
دوره می کنم با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
با دوباره ها
قصه مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
قصه مرا بشنوی تو هم
بشنوند اگر، سنگ خاره ها
کلمات کلیدی :