عزیز جان
فریدون آسرایی
خسته و پریشانم.
در غم تو گریانم.
از همه گریزانم.
تا رود ز تن جانم.
تو که گفتی به پیش من بمان.
چرا چنین نهان، مرا به حال خود رها کردی؟.
چرا ندیده ای که از غمت فغان ،رود به آسمان.
چه گویمت؟؟
مرا فدا کردی!
مگر که جان به لب رسد.
که یادت از نظر رود.
چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!
چه می شود عیان شوی؟.
مرا عزیز جان شوی ؟.
بگو چرا؟
بگو کجا رفتی؟.
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تا دوباره برگردی.
به هر کرانه رفته ای.
به یک بهانه رفته ای.
به هر نشانه رفته ای.
بجویمت ز بی نشان ها.
دوباره پیش من بیا.
ببین که می شود به پا.
نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها.
ببین که دل شکسته ام.
به گوشه ای نشسته ام.
به جز تو دل نبسته ام.
دمی بمان به پیش من عزیز جانم.
ز دیده خون شود روان ،به یاد ت ای امید جان.
ز چشم من نشو نهان ،که در فغان روی تو رسد خزانم.
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تا دوباره برگردی
در غم تو گریانم.
از همه گریزانم.
تا رود ز تن جانم.
تو که گفتی به پیش من بمان.
چرا چنین نهان، مرا به حال خود رها کردی؟.
چرا ندیده ای که از غمت فغان ،رود به آسمان.
چه گویمت؟؟
مرا فدا کردی!
مگر که جان به لب رسد.
که یادت از نظر رود.
چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!
چه می شود عیان شوی؟.
مرا عزیز جان شوی ؟.
بگو چرا؟
بگو کجا رفتی؟.
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تا دوباره برگردی.
به هر کرانه رفته ای.
به یک بهانه رفته ای.
به هر نشانه رفته ای.
بجویمت ز بی نشان ها.
دوباره پیش من بیا.
ببین که می شود به پا.
نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها.
ببین که دل شکسته ام.
به گوشه ای نشسته ام.
به جز تو دل نبسته ام.
دمی بمان به پیش من عزیز جانم.
ز دیده خون شود روان ،به یاد ت ای امید جان.
ز چشم من نشو نهان ،که در فغان روی تو رسد خزانم.
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تا دوباره برگردی
کلمات کلیدی :