شبیه یک مرداب
چارتار
چه می بینی بگو با من چقدر راه مانده تا جاده
به شیبِ شب سرازیرم عطش می زاید این باده
دریغا از عشق دراین شامِ شوم
که کوچه می گرید ستاره ها مغموم
ترانه بی رونق به کنجِ غم محکوم
ای داد و ای فریاد از این شب بی خواب
که غُصّه می پاشد به خلوتم مهتاب
منم سُکونی گس شبیهِ یک مرداب
نمی دانم چه شد دستم رها کردی
نمی دانی به کارِ دل چه ها کردی
کلمات کلیدی :