40
کامران مولایی
چهل ساله از رفتنت میگذره
چهل ساله که بی تو تنها شدم
تو رفتی و من موندم و درد و دل
به جای تو حرف میزنم با خودم
تو رفتی و از شدت گریه هام
دارم سوی چشمامو از دست میدم
من از لذت عشق و دلبستگی
فقط گریه و دوری و فهمیدم
من و این شب و این تب زیر صفر
من و این ترانه که هزیونمه
نمیدونی حالم وخیمِ چقد
که حتی خدا هم پریشونمه
چهل ساله از رفتنت میگذره
دل عاشقم تازه آدم شده
نمیگم ازت دست شستم ولی
امیدم به برگشتنت کم شده
میدونم برات سخته باور کنی
هنوزم همون آدم سابقم
با چشمای خیسم قسم میخورم
هنوز اون پسر بچه ی عاشقم
من و این شب و این تب زیر صفر
من و این ترانه که هزیونمه
نمیدونی حالم وخیمِ چقد
که حتی خدا هم پریشونمه
چهل ساله که بی تو تنها شدم
تو رفتی و من موندم و درد و دل
به جای تو حرف میزنم با خودم
تو رفتی و از شدت گریه هام
دارم سوی چشمامو از دست میدم
من از لذت عشق و دلبستگی
فقط گریه و دوری و فهمیدم
من و این شب و این تب زیر صفر
من و این ترانه که هزیونمه
نمیدونی حالم وخیمِ چقد
که حتی خدا هم پریشونمه
چهل ساله از رفتنت میگذره
دل عاشقم تازه آدم شده
نمیگم ازت دست شستم ولی
امیدم به برگشتنت کم شده
میدونم برات سخته باور کنی
هنوزم همون آدم سابقم
با چشمای خیسم قسم میخورم
هنوز اون پسر بچه ی عاشقم
من و این شب و این تب زیر صفر
من و این ترانه که هزیونمه
نمیدونی حالم وخیمِ چقد
که حتی خدا هم پریشونمه
کلمات کلیدی :