گلرخ
سالار عقیلی
ای گلرخم ای گلرخ
من از خزان می ترسم
چیزی مگو از رفتن با من بمان می ترسم
؟!پژمرده رویت از چه؟! آشفته مویت از چه
ای وای دارم من از این داستان می ترسم
چون بلبلی آوازم خاموشی است ای گلرخ
بی تو من از هر مرغ آوازه خوان می ترسم
همرنگ چشمانت هم باشد اگر بعد از تو
هر جای دنیا باشم از آسمان می ترسم
با دیگران مگذارد در روزگار نیرنگ
از زخم های پنهان از دیگران می ترسم
بی تو من از هر مرغ آوازه خوان می ترسم
من از خزان می ترسم
چیزی مگو از رفتن با من بمان می ترسم
؟!پژمرده رویت از چه؟! آشفته مویت از چه
ای وای دارم من از این داستان می ترسم
چون بلبلی آوازم خاموشی است ای گلرخ
بی تو من از هر مرغ آوازه خوان می ترسم
همرنگ چشمانت هم باشد اگر بعد از تو
هر جای دنیا باشم از آسمان می ترسم
با دیگران مگذارد در روزگار نیرنگ
از زخم های پنهان از دیگران می ترسم
بی تو من از هر مرغ آوازه خوان می ترسم
کلمات کلیدی :