پیدا و پنهان
مجید اخشابی
ماهی پیدا مهری پنهان
شوقی در دل شوری در جان
من آرامم من خاموشم
رویایت رفت از آغوشم
من چون فانوس از تو روشن
تو چون سایه پنهان از من
با سودایت بی سامانم
می لرزد دل در دستانم
ای ماه نو آیینه ها را ابری کن
ای جان من با یاد او بی صبری کن
پنهان مشو چون گریه ات در بارانها
دوری مکن از لاله ها از ریحانها
آئینه شو دل بد مکن در دام او
عاشق بمان تا پای جان با نام او
تنها ماندم همراهم باش
دل می کندم از دنیا کاش
دل می بستم بارویایت
با مهتابت با شبهایت
کلمات کلیدی :