طوقی
مازیار فلاحی
کفتر جلد خونمون کفتر خوب و مهربون
کفتر خوب و باوفا شاه همه پرنده ها
وقتی میری تو آسمون نقطه می شی توی هوا
نگات به دستای منه تنت کجا؟ دلت کجا؟
معلم عزیز من گفته یه انشا بنویس
از گلای روی زمین تا دل ابرا بنویس
چی بنویسم طوقی جون حرفی نمونده واسمون؟
انشا که نیست درد و دله حرفای ساده مشکله
به نام اون خدایی که واسه همه دنیا نفسه
کاشکی که فردا نرسه
شبای هیچ بنده خدا نباشه مثل شب ما
به آسمون نگاه کنه تا صبح دعا دعا کنه
که کاشکی شب سحر نشه
هیچ کسی در به در نشه
صابخونمون فردا نیاد
اثاث و تو کوچه خیس نریزه با داد و بیداد
اگر که نصف شببابام بساطشو جمع بکنه
یه ذره از عربده هاش سر همه مون کم کنه
سیلی تو گوشم نزنه وقتی که دل خوشیش کمه
مادربزرگ اگر بازم زیاد برام دعا کنه
شاید اگه بیشتر از این خدامون و صدا کنه
اگر که خواهر کوچیکم راه بره بازم بی عصا
طوقی خوب و باوفا شاه همه پرنده ها
قسم به عزت خدا می برمت امام رضا
معلمم نگاه می کرد به کاشیه روی زمین
با بغض سردی تو صداش گفت برو بچه جون بشین
نمره بیست ارزونیت فقط ، فقط تو انشاتو نبین
خستگی هامو بگیرید
غم چشمامو بگیرید
درد و از تنم بگیرید
بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا
جنگ من با تن تمومه
بردن و باختن تمومه
بذارین برم از اینجا
موندن و رفتن تمومه
نمیخوام و نمی تونم
به لبم رسیده جونم
نذارین اینجا بموم
بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا
خستگی هامو بگیرید
غم چشمامو بگیرید
درد و از تنم بگیرید
بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا
جنگ من با تن تمومه
بردن و باختن تمومه
بذارین برم از اینجا
موندن و رفتن تمومه
نمیخوام و نمی تونم
به لبم رسیده جونم
نذارین اینجا بموم
بذارین برم از اینجا
بذارین برم از اینجا
بذارین برم..
کلمات کلیدی :