آهنگ زبانم لال کسری زاهدی

زبانم لال

کسری زاهدی

میگویند میروی با آخرین باران زبانم لال میگویند از دلم دل میکنی آسان زبانم لال
من گاهی با خودم در خلوتم آهسته میگویم مبادا راست باشد حرف این و آن زبانم لال
میترسم از این راه از درد بی درمان تو میروی یک روز با آخرین باران
در خواب خود دیدم این لحظه را صد بار رفتی و باران زد در آخرین دیدار
اگر رفتی و ماندم در دل طوفان خلاصم کن به دور از گریه ها و چشم این و آن خلاصم کن
پس از تو زندگی جایی برای من جایی نخواهد داشت مرا با خاطرات آخرین باران خلاصم کن
نفسم رفته دلم تاب ندارد بی عشق آسمان که نور مهتاب ندارد بی عشق
جان من جان تو جان چشمان تو من بریدم بخدا در غم پنهان تو
من خرابم بی عشق در عذابم بی عشق من اسیری شده ام عاشق زندان تو
میترسم از این راه از درد بی درمان تو میروی یک روز با آخرین باران
در خواب خود دیدم این لحظه را صد بار رفتی و باران زد در آخرین دیدار
اگر رفتی و ماندم در دل طوفان خلاصم کن به دور از گریه ها و چشم این و آن خلاصم کن
پس است و زندگی جایی برای من جایی نخواهد داشت مرا با خاطرات آخرین باران خلاصم کن
کلمات کلیدی :
--:--
--:--