باورم کن
علی زند وکیلی
رفتی که من در نیمه ی تاریک این سیاره باشم
رفتی که مثل سایهای روی زمین آواره باشم
رفتیو جای خالیت را در کنارم حس نکردی
رفتیو چیزی از عذاب انتظارم حس نکردی
میسوزم اماآتش عشق تو خاموشی ندارد
میمیرم اما داغ چشمانت فراموشی ندارد
باید مرا باور کنی تنهاترین مرد زمینم
تو در طلوع تازهای من در غروب آخرینم
من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم باورم کن
من بی تو مثل تک درختی در کویرم باورم کن
زیبای من در جشن میلاد تو و زیبایی تو
من آخرین شمعم که میخواهم، بمیرم
باورم کن، باورم کن، باورم کن
باید مرا باور کنی من با توام هرجا که باشی
شاید تو هم دلتنگیم را حس کنی تنها که باشی
با من بمان بامن بخوان افسانهی تنهاییت را
با من بمان در چشمهای من ببین زیباییت را
من بی تو در شب های دلتنگی اسیرم باورم کن
من بی تو مثل تک درختی در کویرم باورم کن
زیبای من در جشن میلاد تو و زیبایی تو
من آخرین شمعم که میخواهم، بمیرم
باورم کن، باورم کن، باورم کن
کلمات کلیدی :