موج بی قرار
سینا سرلک
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا
تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افق های فردا
نگاه مه آلوده ی دیدگانت
تو دائم به خود در ستیزی تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود می گریزی تو آن ابر آشفته ی نیلگونی
چه می شد خدایا ... چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده ی خود تو را می ربودم ... تو را می ربودم
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا
تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افق های فردا
نگاه مه آلوده ی دیدگانت
تو دائم به خود در ستیزی تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود می گریزی تو آن ابر آشفته ی نیلگونی
چه می شد خدایا ... چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده ی خود تو را می ربودم ... تو را می ربودم
کلمات کلیدی :