فصل پریشانی
علی زند وکیلی
فصلِ پریشان شدنم را ببین
بی سرو سامان شدنم را ببین
بی تو فرو ریخته ام در خودم
لحظه ی ویران شدنم را ببین
کوچه پُر از رد قدم های توست
پُشت همین پنجره می خوانمت
پس تو کجایی که نمی بینمت
پس تو کجایی که نمی دانمت
بی تو پُر از داده پریشانی ام
مُهر جنون خورده به پیشانی ام
پس تو کجایی که نمی بینیم
پس تو کجایی که نمی دانیم
این منم این ساکته بی هم صدا
این منم این خسته ی بی همسفر
حسرت افتاده ترین سایه ام
غربت آواره ترین رهگذر
غربت آواره ترین رهگذر
بی تو پُر از داده پریشانی ام
مُهر جنون خورده به پیشانی ام
پس تو کجایی که نمی بینیم
پس تو کجایی که نمی دانیم
فصلِ پریشان شدنم را ببین
بی سرو سامان شدنم را ببین
بی تو فرو ریخته ام در خودم
لحظه ی ویران شدنم را ببین
بی سرو سامان شدنم را ببین
بی تو فرو ریخته ام در خودم
لحظه ی ویران شدنم را ببین
کوچه پُر از رد قدم های توست
پُشت همین پنجره می خوانمت
پس تو کجایی که نمی بینمت
پس تو کجایی که نمی دانمت
بی تو پُر از داده پریشانی ام
مُهر جنون خورده به پیشانی ام
پس تو کجایی که نمی بینیم
پس تو کجایی که نمی دانیم
این منم این ساکته بی هم صدا
این منم این خسته ی بی همسفر
حسرت افتاده ترین سایه ام
غربت آواره ترین رهگذر
غربت آواره ترین رهگذر
بی تو پُر از داده پریشانی ام
مُهر جنون خورده به پیشانی ام
پس تو کجایی که نمی بینیم
پس تو کجایی که نمی دانیم
فصلِ پریشان شدنم را ببین
بی سرو سامان شدنم را ببین
بی تو فرو ریخته ام در خودم
لحظه ی ویران شدنم را ببین
کلمات کلیدی :