صف شلوغ فقر
سینا سرلک
سختیای زندگی رو
نمیشه آسون گرفت
با حلب پاره نمیشه سقفی تو بارون گرفت
نون بیار کباب ببر
اسمِ یه بازی بود فقط
تو صفِ شلوغِ فقر
حتی نمیشه نون گرفت
این روزا از رو نداری
عاشق و معشوق میشن
من یه لیلی میشناسم
مهرشو از مجنون گرفت
دختره گل فروش از بس که
گلاشو نفروخت
کاسه گدایی رو به سمتِ این و اون گرفت
مردی که گلیمشو از توی آب درنیاورد
یه اتاقِ بی اجاره گوشه ی زندون گرفت
هیچ کسی زیره پرش
گله رو به چرا نبرد
نی شکست و رنگ زوزه
صدای چوپون گرفت
این روزا از رو نداری
عاشق و معشوق میشن
من یه لیلی میشناسم
مهرشو از مجنون گرفت
دختره گل فروش از بس که
گلاشو نفروخت
کاسه گدایی رو به سمتِ این و اون گرفت
کلمات کلیدی :