اسبِ وحشی
امیر عظیمی
چه زیبا میشود شب هایِ من وقتی که میخندی
تویی که در کتابِ آفرینش بی همانندی
تمامِ زندگی را خط به خط خواندی برایِ من
همان روزی که بر حجمِ تنِ من سایه افکندی
شبیهِ اسبِ وحشی در میان رقص موهایت
دلم رامِ تو شد اما نگفتی با چه ترفندی
ببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد
لبانِ شاعرم را با سکوتت تا که میبندی
هنوز از اشتیاقِ خنده ی گرمِ تو میسوزم
چگونه ماهِ من از آسمانت باز دل کَندی
من و تو در خیالِ ما شدن خوشبختِ خوشبختیم
چه میشد تا همیشه تا ابد بر من بپیوندی
شبیهِ اسبِ وحشی در میان رقص موهایت
دلم رامِ تو شد اما نگفتی با چه ترفندی
ببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد
لبانِ شاعرم را با سکوتت تا که میبندی
تویی که در کتابِ آفرینش بی همانندی
تمامِ زندگی را خط به خط خواندی برایِ من
همان روزی که بر حجمِ تنِ من سایه افکندی
شبیهِ اسبِ وحشی در میان رقص موهایت
دلم رامِ تو شد اما نگفتی با چه ترفندی
ببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد
لبانِ شاعرم را با سکوتت تا که میبندی
هنوز از اشتیاقِ خنده ی گرمِ تو میسوزم
چگونه ماهِ من از آسمانت باز دل کَندی
من و تو در خیالِ ما شدن خوشبختِ خوشبختیم
چه میشد تا همیشه تا ابد بر من بپیوندی
شبیهِ اسبِ وحشی در میان رقص موهایت
دلم رامِ تو شد اما نگفتی با چه ترفندی
ببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد
لبانِ شاعرم را با سکوتت تا که میبندی
کلمات کلیدی :