چلچراغ
رضا یزدانی
چیزی ندیدم جز خودت وقتی رسیدم به خودم
تو آسمون چشم تو پرنده ای آزاد بود
غیر صدای خنده هات هرچی شنیدم باد بود
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
تو بستر دقیقه ها بغضی شکست و آب شد
تر شد کویر گونه هام وقتی دلت بی تاب شد
تو آخرین دقایق صبرم تورو بهم داد
وقتی بریده بودم عشق اتفاق افتاد
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
تو آسمون چشم تو پرنده ای آزاد بود
غیر صدای خنده هات هرچی شنیدم باد بود
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
تو بستر دقیقه ها بغضی شکست و آب شد
تر شد کویر گونه هام وقتی دلت بی تاب شد
تو آخرین دقایق صبرم تورو بهم داد
وقتی بریده بودم عشق اتفاق افتاد
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
کلمات کلیدی :