شهر خاموش
کیان پورتراب
دور حصار این شهر یه خط تیره تا آسمون رفته
دیگه روزای روشن از اینجا پَر کشیدن مارو یادشون رفته
عذاب این حال میکوبد به سینه ام چاهی
اما در این ویرانه سر میکشم به هر نشانه ای
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
نای رفتنی ندارم چون شهر من همین ترانه ست
که خاموش و سر به زیر مانده میخوانمش دوباره تا مرز آخرین نفس
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
دیگه روزای روشن از اینجا پَر کشیدن مارو یادشون رفته
عذاب این حال میکوبد به سینه ام چاهی
اما در این ویرانه سر میکشم به هر نشانه ای
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
نای رفتنی ندارم چون شهر من همین ترانه ست
که خاموش و سر به زیر مانده میخوانمش دوباره تا مرز آخرین نفس
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
از آفتاب میخوانم گر چه از پیش چشمم رفت
مرا باغیست خیالش گر چه از پیش چشمم رفت
کلمات کلیدی :