تردید
یوسف زمانی
یه روزایی پر از تردید میشم تصور میکنم این حق من نیست
چرا با تو به این باور رسیدم که چیزی بهتر از تنها شدن نیست
نگو این طمع تلخ سرنوشته چه زخمایی از این تقدیر خوردم
سقوط از چشم تو این بار مرگه شاید هرگز نمیدونی که مردم
همین احساس بی رحم تو شاید منو تا مرز این برزخ کشونده
نذار بیهوده دنبال تو باشم یه عمره که ازم چیزی نمونده
تو تعبیر جه رویایی شدی که تموم لحظه ها بی تو باشم
یه جوری گم شدم توی گذشته که فردامونو باید خواب باشم
نمیشه اینکه برگردم از این راه یه عمره سمت این بن بست رفتم
نمیدونم کجا تردید کردی که من با غصه ها از دست رفتم
که من با غصه ها از دست رفتم ...
همین احساس بی رحم تو شاید منو تا مرز این برزخ کشونده
نذار بیهوده دنبال تو باشم یه عمره که ازم چیزی نمونده
تو تعبیر جه رویایی شدی که تموم لحظه ها بی تو باشم
یه جوری گم شدم توی گذشته که فردامونو باید خواب باشم
چرا با تو به این باور رسیدم که چیزی بهتر از تنها شدن نیست
نگو این طمع تلخ سرنوشته چه زخمایی از این تقدیر خوردم
سقوط از چشم تو این بار مرگه شاید هرگز نمیدونی که مردم
همین احساس بی رحم تو شاید منو تا مرز این برزخ کشونده
نذار بیهوده دنبال تو باشم یه عمره که ازم چیزی نمونده
تو تعبیر جه رویایی شدی که تموم لحظه ها بی تو باشم
یه جوری گم شدم توی گذشته که فردامونو باید خواب باشم
نمیشه اینکه برگردم از این راه یه عمره سمت این بن بست رفتم
نمیدونم کجا تردید کردی که من با غصه ها از دست رفتم
که من با غصه ها از دست رفتم ...
همین احساس بی رحم تو شاید منو تا مرز این برزخ کشونده
نذار بیهوده دنبال تو باشم یه عمره که ازم چیزی نمونده
تو تعبیر جه رویایی شدی که تموم لحظه ها بی تو باشم
یه جوری گم شدم توی گذشته که فردامونو باید خواب باشم
کلمات کلیدی :