تانگوی باد بهار
بمرانی
بگو ای دل باد بهاری را گذری کن از کویش
راز ایام بیقراری را ببر از ما به سویش
بگو ای دل باد بهاری را گذری کن از کویش
راز ایام بیقراری را ببر از ما به سویش
جان بر افروخت خانمان سوخت
دیده ام را گریه آموخت
رو نهان کرد دل نشان کرد
تیر حجرت قصد جان کرد
بی تو پریوش بی تو پریوش
سینه در آتش سینه در آتش
خیره در آبم ای گل زیبا نسب
رسم تو با ما راز و عذاب است
بهار است ای یار دیرینم پر ز می کن ساغر را
کور از آن چشمانت کجا بینم نوبهار دیگر را
جان بر افروخت خانمان سوخت
دیده ام را گریه آموخت
رو نهان کرد دل نشان کرد
تیر حجرت قصد جان کرد
شد ز کنارم از چه نگارم فصل بهارم
سرو روانم راحت جانم دل بیقرارم
ای که بودی چون جان در آغوشم
گر چه پیمان بشکستی
هی ز خاطر شوی فراموشم
که امید دل هستی
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
راز ایام بیقراری را ببر از ما به سویش
بگو ای دل باد بهاری را گذری کن از کویش
راز ایام بیقراری را ببر از ما به سویش
جان بر افروخت خانمان سوخت
دیده ام را گریه آموخت
رو نهان کرد دل نشان کرد
تیر حجرت قصد جان کرد
بی تو پریوش بی تو پریوش
سینه در آتش سینه در آتش
خیره در آبم ای گل زیبا نسب
رسم تو با ما راز و عذاب است
بهار است ای یار دیرینم پر ز می کن ساغر را
کور از آن چشمانت کجا بینم نوبهار دیگر را
جان بر افروخت خانمان سوخت
دیده ام را گریه آموخت
رو نهان کرد دل نشان کرد
تیر حجرت قصد جان کرد
شد ز کنارم از چه نگارم فصل بهارم
سرو روانم راحت جانم دل بیقرارم
ای که بودی چون جان در آغوشم
گر چه پیمان بشکستی
هی ز خاطر شوی فراموشم
که امید دل هستی
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
لا لا لا لا لا لا…
کلمات کلیدی :