آهنگ بی تو به سر نمیشود شهرام ناظری

بی تو به سر نمیشود

شهرام ناظری

بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود …
داغِ تو دارد این دلم، جای دگَر نمیشود…
دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پستِ تو …
گوشِ طرب به دستِ تو، بی تو به سر نمیشود…
جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند …
عقل خروش میکند، بی تو به سَر نمی شود…
خمر من و خمارِ من، باغ من و بهار من
خواب من و قرارِ من ؛ بی تو به سر نمیشود…
جاه و جلالِ من تویی!!! ملکت و مالِ من تویی!!!…
آبِ زلالِ من تویی ؛ بی تو به سر نمیشَود…
گاه سویِ وفا روی گاه سوی جفا روی…
آنِ منی کجا رَوی؟! بی تو به سر نمیشود…
دل بِنهند برکنی، توبه کنند بشکنی…
این همه خود تو میکنی ، بی تو به سر نمیشود…
بی تو اگر به سر شدی ، زیرِ جهان زبَر شدی…
باغ ارم سقر شُدی، بی تو به سر نمیشود…
گر تو سریِ قدم شوم ، ور تو کفی عَلم شوم …
ور بروی عدم شوم ؛ بی تو به سر نمیشود…
خوابِ مرا ببسته ای ، نقشِ مرا بشسته ای…
وز همه ام گسسته ای ؛ بی تو به سر نمی شود…
گر تو نباشی یارِ من ! گشت خراب کارِ من…
مونس و غمگُسارِ من ، بی تو به سر نمیشود…
بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم…
سر زِ غمِ تو چون کِشم ، بی تو به سر نمیشود…
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد…
هم تو بگو به لطفِ خود ، بی تو به سر نمی شود
--:--
--:--