آهنگ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد خسرو شکیبایی

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

خسرو شکیبایی

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتی ست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می‌آمد
در کوچه باد می‌آمد
و من به جفت گیری گل‌ها می‌اندیشم
به غنچه هایی با ساق‌های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته‌های آبی رگ‌هایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش
بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
-سلام
– سلام
و من به جفت گیری گل ها می‌اندیشم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می شود به آن کسی که میرود اینسان
صبور ،
سنگین ،
سرگردان .
فرمان ایست داد .
چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست ، او هیچوقت
زنده نبوده است.
--:--
--:--