نمیدونم
احسان خواجهامیری
از این زندگی خالی منو ببر به اون سالی
که تو اسممو پرسیدی به روزی که منو دیدی
به پله های خاموشی که با من رو به رو میشی
یه جور ذل بزن که انگاری نمیشه نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
از این اشکی که میلرزه منو ببر به اون لحظه
به اون ترانه شادی که تو به یاد من افتادی
به احساسی که درگیره به حرفی که نفس گیره
از این دنیا که بی دوقه منو ببر به اون موقع
منو ببر به اون موقع
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
از این دوری طولانی منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی زیر بارون تنهایی
منو ببر به اون حالت همون حرفا همون ساعت
به اندوه غروبی که به دلشوره ی خوبی که
تو چشمام خیره میمونی به من چیزی بفهمونی
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
نمیدونم نمیدونم
که تو اسممو پرسیدی به روزی که منو دیدی
به پله های خاموشی که با من رو به رو میشی
یه جور ذل بزن که انگاری نمیشه نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
از این اشکی که میلرزه منو ببر به اون لحظه
به اون ترانه شادی که تو به یاد من افتادی
به احساسی که درگیره به حرفی که نفس گیره
از این دنیا که بی دوقه منو ببر به اون موقع
منو ببر به اون موقع
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
از این دوری طولانی منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی زیر بارون تنهایی
منو ببر به اون حالت همون حرفا همون ساعت
به اندوه غروبی که به دلشوره ی خوبی که
تو چشمام خیره میمونی به من چیزی بفهمونی
منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم
نمیدونم نمیدونم
کلمات کلیدی :