نمی دونی
زانیار خسروی
تموم شب های تنهاییمو
به جای تو ، با ماه حرف می زنم
،بگو امشب
تو از راه می رسی
نمی زاری بغضمو بشکنم
نمی زاری تا این همه اشک یه روز
تو تنها یی هام منو غرق کنند
به دنیای من یه رنگ شاد بزن
تا این روزا باهم یکم فرق کنن
نمی دونی شاید که وابستتم
نمی دونی شاید که دیر می رسی
نمی دونی اینجا یکی چشم به راهست
داره میمیره از دلواپسی
همیشه سهمم از انتظار
یه بغض ترک خورده و خیس
همون لحظه ای که قرار بیای
همیشه ساعتم وایمیسته
هنوز تو قلبم یه شمع روشن
تا باور کنم که تو می رسی
بازم ساعتو عقب می کشم
باید صبر کنم تا تو برسی
نمی دونی شاید که وابستتم
نمی دونی شاید که دیر می رسی
نمی دونی اینجا یکی چشم به راهست
داره میمیره از دلواپسی
کلمات کلیدی :