عشق
رضا صادقی
وقتایی هست که تو بدجور دلت تنگ میشه
ظاهرا خوبی ولی توی دلت آتیشه
وقتی بارون میزنه تحملت کم میشه
یعنی بدجوری دلت دست یکی افتاده
خاطراتش که تموم روزتو پر کرده
وقتی دوس داری فقط هرجور شده برگرده
سهم تو از اون همه خاطره ها سردرده
یعنی بدجوری دلت دست یکی افتاده
عشق مث گریه تو بارونه که میریزه نمیمونه
حال وقتایی که دلت گریه میخواد ولی هیشکی نمیدونه
عشق یعنی غم با چشای خیس خنده هایی که یادت نیست
یعنی گریه هات شونه ی امنی میخواد ولی هیشکی کنارت نیست
گاهی یه شبه آدم قد یه چند سال پیر میشه
توی تنهاییش آدم از دست خودش سیر میشه
بعضی وقتا حتی از خودش دلش میگیره
آخر این قصه ها همیشه زود دیر میشه
این عشق مث گریه تو بارونه که میریزه نمیمونه
حال وقتایی که دلت گریه میخواد ولی هیشکی نمیدونه
این عشق یعنی غم با چشای خیس خنده هایی که یادت نیست
یعنی گریه هات شونه ی امنی میخواد ولی هیشکی حواسش نیست
عشق مث گریه تو بارونه که میریزه نمیمونه
حال وقتایی که دلت گریه میخواد ولی هیشکی نمیدونه
عشق یعنی غم با چشای خیس خنده هایی که یادت نیست
یعنی گریه هات شونه ی امنی میخواد ولی هیشکی کنارت نیست
کلمات کلیدی :