اسرار
مهدی یراحی
اول شی احب اشتغل ابسهرتی ویاک
” بیش از هر چیز دوست دارم در شب دیدار ، با تو از شوق بر افروخته شوم ”
تاخذنی وانا اتقرب الک وابتعد اهناک
” تا دستم بگیری و نزدیکت شوم و در دور دوست ها رها شوم ”
لاتنسی انا و گلبی ولا لحظه نسیناک
” فراموش مکن منو دل لحظه ای از خیالت غافل نبوده ایم ”
ضوگنی طعم نارک..اخذنی ابهوا دنیاک
” طعم آتشینت را به من بچشان..مرا به هوای جهان خویشتن دعوت کن ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من “گلبی مثل طیر وهوه ابغصنک یغالی ، غیرک والله مالی
” دلم آن پرنده ایست که در شاخسار تو لانه کرد ای یار ، و جز آغوشت پناهی ندارم ”
نام الگمر من شافک ابصفی تلالی ، یا بدر االیالی
” ماه وقتی تورا کنارم درخشان دید به خواب رفت ، ای ماه همه شبهایم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
دوست دارم چقدر خنده ی بی چون و چراتو
حرم نفساتو
دوست دارم که آب از سر من بگذره با تو
بس نکن هواتو
بس نکن هواتو هوا بهتره با تو
تو با منو من یکسره با تو
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من “
” بیش از هر چیز دوست دارم در شب دیدار ، با تو از شوق بر افروخته شوم ”
تاخذنی وانا اتقرب الک وابتعد اهناک
” تا دستم بگیری و نزدیکت شوم و در دور دوست ها رها شوم ”
لاتنسی انا و گلبی ولا لحظه نسیناک
” فراموش مکن منو دل لحظه ای از خیالت غافل نبوده ایم ”
ضوگنی طعم نارک..اخذنی ابهوا دنیاک
” طعم آتشینت را به من بچشان..مرا به هوای جهان خویشتن دعوت کن ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من “گلبی مثل طیر وهوه ابغصنک یغالی ، غیرک والله مالی
” دلم آن پرنده ایست که در شاخسار تو لانه کرد ای یار ، و جز آغوشت پناهی ندارم ”
نام الگمر من شافک ابصفی تلالی ، یا بدر االیالی
” ماه وقتی تورا کنارم درخشان دید به خواب رفت ، ای ماه همه شبهایم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
دوست دارم چقدر خنده ی بی چون و چراتو
حرم نفساتو
دوست دارم که آب از سر من بگذره با تو
بس نکن هواتو
بس نکن هواتو هوا بهتره با تو
تو با منو من یکسره با تو
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
من تعرف الاوتار ، خل نکشف الاسرار
” آنگاه که تارها در ما نواخته شوند ، بگذار از اسرار پرده برداریم ”
شربنی کلامک و انا ضامی
” مرا از کلامت بنوشان که تشنه ی آنم ”
تنظرنی و احاچیک
” آنگاه که به من می نگری و من محو نگاهت به سخن می آیم ”
وانا ارموشی حوالیک
” همان دم که مژه هایم پیرامون قاب تصویر تواند ”
عبرنی حدودک یغرامی
” مرا از مرز خویش بگذران ، ای محبوب من “
کلمات کلیدی :