گریه که میکنی
رضا یزدانی
اشکای ماسیده ابری که باریده
مردی که صد ساله نخوابیده
نزدیک من شو که برگ ریزون
من ساعتم با مرگ میزونه
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
دل به خودم بستم از آدما خستم
جز خاطره چی مونده رو دستم
میبینی بی تو کم آوردم هزار دفعه مردم
چشماتو بستی زمین خوردم
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
مردی که صد ساله نخوابیده
نزدیک من شو که برگ ریزون
من ساعتم با مرگ میزونه
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
دل به خودم بستم از آدما خستم
جز خاطره چی مونده رو دستم
میبینی بی تو کم آوردم هزار دفعه مردم
چشماتو بستی زمین خوردم
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
کلمات کلیدی :