قفس
علی لهراسبی
تنها نشستم با خودم بغضم گرفته
من باز دلتنگت شدم بغضم گرفته
تو فکر حال من نباش و زندگی کن
گریم نمیگیره یکم بغضم گرفته
من دیگه زیر چتر تو بارون راه نمیرم
من تا سر این کوچه هم تنها نمیرم
دورو برم نقاشی زندون کشیدم
میخوام برعکس تو زندونی بمیرم
ترسو شدم بی تکیه گاهی درد داره
هیشکی نمیتونه ازم سر در بیاره
هی نامنظم میتپه قلب مریضم
اونم یه جورایی دیگه طاقت نداره
پروانه میشم شمع روشن کن عزیزم
چشماتو بازم قبله ی من کن عزیزم
برگرد خونه مثل اون روزه که رفتی
مثل همیشم شمع روشن کن عزیزم
دیدی هی میری نمیشه خسته میشی دیدی
میگی این دفعه آخره میگیری
نمیشه کنج میشینی پر بسته میشی
دیدی ترحم میکنن غصه نخور پسر میریزی به هم …
مث شیر تو قفس پر بسته میشی
دیدی اصلا حرفاتو نمیفهمن لا نعره هات میری خفه میشی
دیدی میری قدم بزنی حرف نشنوی …
میگی کجا برم رفیقم این شهر من بد غریب کشه
دوستت میشه تا لب آب میبره و تشنه میکشه
این روزا همش مال دیوونه هاس
سینه سوخته ها همش کنج میخونه هان
میخونه هارم بستن و نیست امیدی
از شهر دیوونه ها رفتن و بی تو گیریم ندیدی
ندیدی سگ دو میزدم من درجا میزدم نه
به عشقت به دنیا بد فنا میزدم
که تورو داشتم و زندگیمو
زندگی من خسته رو زندگی خورد
هرچی میخوردیم سیر نمیشد
میمرد و زنده میشد تا پول درآد
نشد در نیومد انگاری باس بیاد جون دران
ما که چیزی نخواستم اوس کریم لا نوکرات
فقط بذار دخل با خرج یجوری جور درآد
ترسو شدم بی تکیه گاهی درد داره
هیشکی نمیتونه ازم سر در بیاره
هی نامنظم میتپه قلب مریضم
اونم یه جورایی دیگه طاقت نداره
پروانه میشم شمع روشن کن عزیزم
چشماتو بازم قبله ی من کن عزیزم
برگرد خونه مثل اون روزه که رفتی
مثل همیشم شمع روشن کن عزیزم
کلمات کلیدی :