زمستون
روزبه نعمتالهی
دستم بی حسه ، انگار یخ کردم
انگار مشکوکم ک بر نمیگردم
این حس تنهایی ، تلخ و نفس گیره
انگار این هجرت ، اجبار تقدیره
دستم بی حسه انگار یخ کردم
انگار مشکوکم ک بر نمیگردم
این حس تنهایی ، تلخ و نفس گیره
انگار این هجرت ، اجبار تقدیره
انگار تو خونم عکس تو معلومه
چشمام از این تصویر افسوس محرومه
رویای روزای ابری و بارونی
تو حال دستامو شاید نمیدونی
دستم بی حسه اینجا زمستونه
اینجا بجز سرما چیزی نمیمونه
ای کاش بودی تو ، میترسم این لحظه
آخه نگاه تو ، آرامشه محضه
دستم بی حسه ، انگار یخ کردم
انگار مشکوکم ک برنمیگیردم
کلمات کلیدی :