بندری
حبیب
من خسته من تنها لب ساحل قدم زنون
پای برهنه روی شنزارهای داغ دوون دوون
خورشید با اون گرمای سوزانش میسوزون تنم
مرغ های مهاجر هی پر زنون بالا سرم
با صدای موجای سنگین غروب آسمون میشه رنگین
ابرای تیره میان و میگیرن روی خورشید
سایه میشه تنم سرد و میاد احساس تنهاییام
یکه تنها میمونم با همه خاطره هام
پای برهنه روی شنزارهای داغ دوون دوون
خورشید با اون گرمای سوزانش میسوزون تنم
مرغ های مهاجر هی پر زنون بالا سرم
با صدای موجای سنگین غروب آسمون میشه رنگین
ابرای تیره میان و میگیرن روی خورشید
سایه میشه تنم سرد و میاد احساس تنهاییام
یکه تنها میمونم با همه خاطره هام
کلمات کلیدی :